Sunday, January 16, 2011

When you walk earth fears from you , وقتی از پیشم میری ترس زمین را از شما

چهره بیگناه خود را ملکوت تو است،
لبخند دوست داشتنی به شما بهشت است،
شما روح خود را بزرگترین ثروت است،
هنگام راه رفتن زمین را از ترس تو ،

You made me so precious , تو باعث شدی که من خیلی با ارزش

هیچ کس بود ، به من به دنبال ندارد،
بود و در مورد من فکر نیست ،
مگر در مواردی که، من با دیگری یکی نیست به فروش رسید،
اما! با خرید روح من،
تو باعث شدی که من خیلی با ارزش،

An imagine for that midnight moment , تصور کنید لحظه ای که نیمه شب

تصور کنید لحظه ای که نیمه شب،
در آسمان زیبا،
در میان ستاره رخشان،
چشم های او این بود اضطراب،
برای تماشای هلال او،
کنار پنجره کشف او،
او احساس بسیار صدمه دیده است،
هلال تنهایی او بود،

How she lean her cheek upon her hand , اینکه او چگونه لاغر گونه خود را بر دست او

اینکه او چگونه لاغر گونه خود را بر دست او،
ای، که من دستکش را بر اساس آن دست شد،
که من ممکن است که گونه لمس،
اما من احساس گودی روی گونه اش،

Tonight my heart is sad , امشب قلب من غمگین است

گرچه من می دانم که او مرا دوست دارد،
امشب قلب من غمگین است،
امشب قلب من غمگین است،
همانطور که همه آرزوی من بود،

To see her is to love her , برای دیدن او به عشق او

برای دیدن او این است که عشق او را،
و اما عشق برای همیشه او را،
برای طبیعت ساخته شده است که وی به او چه!،
و دیگر هرگز ساخته شده،

A widening the deepening , گسترش تعمیق

از طریق سراسر پاکسازی، چشم،
گسترش تعمیق،
تعمیق سبزی،
سبزی را در تنهایی خود،
با این سبزی،
از کجا حرکت غم او،
همانطور که شادی به زودی می آیند،
و باز هم در حال حاضر ، و در حال حاضر، و در حال حاضر،